گروه فرهنگي مشرق- اگر چه زماني برخي کارشناسان بر اين اعتقاد بودند که ماجراهاي «رمان 1984» جرج اورول به ساز و کار حکومتهاي خودکامة بلوک شرق اشاره دارد که با استفاده از ابزارهاي مختلف تلاش دارند تا ايدئولوژي جزمانديشانة خود را در روح و روان شهروندانشان چنان نهادينه کنند که با سياستهاي حاکم کمترين تعارضي پيدا نکنند. امّا نويسندة مقالة زير پس از گذشت قريب شش دهه از نگارش اين رمان، ميکوشد شباهتهايي بين جامعهاي که اورول در اين رمان به تصوير کشيده، با جامعة امروزين آمريکا بيابد. در اين راستا او بر چند شباهت غريب موجود، يعني کشور جنگهاي هميشگي، دولت همه جا حاضر و ناظر و سلب حقوق مدني بيشتر تأکيد ميکند و بر اين باور است که اين شباهتها را به وضوح ميتوان در جامعه و حکومت آمريکا مشاهده کرد. بنابراين نتيجهگيري ميکند که به زودي جامعة خيالي اورول در قدّ و قامت آمريکاي امروزي به تمامي تحقّق خواهد يافت.
از کشور خيالي در «اقيانوسيه» تا واقعيت آمريکاي امروزي
در رمان کلاسيک اورول، «1984» ميتوان شباهتهاي خيرهکنندهاي را بين کشور خيالي «اقيانوسيه» و آمريکاي امروزي مشاهده کرد. رمان اورول نگاهي دارد به آيندهاي که در آن اقيانوسيه (که گمان ميشود بريتانيا باشد)، «اورآسيا» (روسيه) و ايست آسيا (چين) درگير جنگي هميشگي براي سلطه بر جهان هستند. در اين سناريو، تنها کاري که بايد انجام دهيم اين است که جاي بريتانيا را با آمريکا عوض کنيم تا تصويري دقيق از دنياي امروزين خود به دست آوريم.
در اين رمان که در سال 1949 م. منتشر شده است، اقيانوسيه به عنوان کشوري با جنگهاي هميشگي، با دولتي همه جا حاضر و ناظر، کنترلکنندة افکار عمومي و سلبکنندة حقوق مدني به تصوير کشيده ميشود. آيا اين توصيف را نميتوان با آمريکاي امروزي منطبق دانست؟ هرچه باشد، در يک نکته ترديدي نيست؛ اگر هم آمريکا هنوز به اين نقطه نرسيده باشد، به نظر ميرسد که دقيقاً در همين جهت در حال حرکت است.
درست است که آمريکا داراي «وزارت حقيقت»، «وزارت صلح» (در «1984» جنگ، صلح قلمداد ميشود)، «وزارت فراواني» يا «وزارت عشق» (به معناي عشق يا برادر بزرگه) و «حزب» نيست يا دست کم هنوز نيست، امّا برداشت اورول از جهاني با جنگهاي هميشگي، دولت همه جا حاضر و ناظر، کنترل افکار عمومي و سلب حقوق مدني را بررسي کنيد و ببينيد که اين برداشت تا چه اندازه با آمريکاي امروزي انطباق دارد. بعد اين سؤال را مطرح کنيد: آيا آمريکا در حال تبديل شدن به نمونهاي زنده از اثر ژورناليستي اورول نيست؟
جنگ هميشگي
جنگ هميشگي که بايد آن را يک بيفکري محض دانست، از پايان جنگ جهاني دوم، ايالات متّحده جنگها و عمليّاتهاي نظامي متعدّدي را در اين مناطق به راه انداخته است: جنگ کره، جنگ «ويتنام»، «گرانادا»، «پاناما»، «بوسني»، «سومالي»، «عراق»، «افغانستان» و «پاکستان». اگر اين جنگ هميشگي نيست، پس چيست؟
شايد ما به زودي شاهد اقدام نظامي در «يمن» و سومالي نيز باشيم، امّا اميدواريم شاهد جنگ با «ايران» نباشيم. ايالات متّحده و اسرائيل، اين پليس مجري اوامر آمريکا و برخوردار از کمکهاي مالي سخاوتمندانة آمريکا در «خاورميانه»، به جنگ کلامي خطرناک خود با ايران ادامه ميدهند. اين رجزخوانيهاي همراه با تهديدات مکرّر، بيوقفه و تقريباً به طور روزانه تداوم دارد. اين وضعيّت به شدّت ناپايدار، ميتواند هر آن به يک جنگ تمام عيار در خاورميانه تبديل شود.
جنگ همان صلح است؟!
به نظر ميرسد که پرزيدنت اوباما يکي از عناصر کليدي اين رمان را که «تفکّر دوگانه» است، به کار گرفته باشد. اين کلمه به معناي «قدرت در سر داشتن دو باور به کلّي متضاد با يکديگر و پذيرش همزمان آنها» است. ما شاهد بودهايم که همزمان با دريافت جايزة صلح نوبل از سوي آقاي اوباما، او در حال به پيش بردن دو جنگ نيز بوده است؛ وي اندکي پس از دريافت جايزة خود، گامهايي را براي گسترش دامنة جنگ در افغانستان و آغاز جنگي اعلام نشده در پاکستان برداشت. اين نمونهاي کلاسيک از «تفکّر دوگانه» است که در اين مورد، بايد آن را تحت عنوان «جنگ صلح است»، تعريف کرد.
بنابراين آيا ايالات متّحده را ميتوان در قالب تعريفي جاي داد که در«1984» از کشوري درگير در جنگهايي هميشگي توصيف شده است؟ متأسّفانه بايد گفت که اين کشور به پوشيدن اين کسوت بسيار بسيار نزديک شده است.
کنترل افکار عمومي به کمک تروريستها
اين ايده که ما تمام اين جنگها را براي تضمين آزاديها و دمکراسي خود به راه انداختهايم و از اين رو جنگهايي «عادلانه» هستند، در طول چندين دهه، هم از سوي دولت ما و هم رسانههاي سرسپرده و تحت کنترل شرکتي ملّي ما، در اذهان آمريکاييان جا انداخته شده است.
بعد از حملات يازده سپتامبر به «مرکز تجارت جهاني»، مردم آمريکا با سيلابي مهيب از هشدارهاي مربوط به تروريستهايي که آمادة حملة دوباره به آمريکا در هر زماني بودند، رو به رو شدند و تسليم اين هشدارها گرديدند. «جنگ با ترور» توسط محفل دو نفرة بازهاي جنگي، يعني بوش و چني براي تعبية هراس و تشويش در دل آمريکاييها به راه انداخته شد. رسانههاي ملّي ما که هر روز انباشته بودند از هشدارهاي موحش، اخبار فوري دربارة تهديدات بالقوّه و گزارشهاي اجتماعي توسط کارشناسان نظامي بازنشسته و مواجب بگيري که با زيرکي بذر هراس بيشتري را در دل مردم آمريکا ميکاشتند، آنها و اين ايدة آنها را تقويّت کردند.
به اين ترتيب بود که اکثريّتي از آمريکاييها تحت تأثير اين تبليغات قرار گرفتند، گمراه شدند و اين دروغها را راست پنداشتند. گفته شد که بعد از حملات يازده سپتامبر، آمريکا ديگر هرگز آن آمريکايي که تا قبل از اين حملات بود، نخواهد شد. گفته شد ما چيزي را تجربه کردهايم که هرگز همانندي در تاريخ ما نداشته است و بايد اين حادثه را در لحظهلحظه زندگيمان به ياد آوريم، يک يادآور هميشگي براي مسيري که بايد بپيماييم، امّا به لطف خدا، دست کم ما بوش و چني را داشتيم که از ما در برابر تروريستها محافظت کنند.
دولت همه جا حاضر و ناظر و سلب حقوق مدني با پاتريوت
کاشته شدن اين هراس در دل آمريکاييان، آنچه را که به دنبال آن آمد، سهلالوصول کرد؛ يعني وضع قوانين جديد به منظور محافظت از آمريکاييها در مقابل تروريستهايي که براي به زانو درآوردن بزرگترين قدرت نظامي جهان در تمام طول تاريخ، قدرت لازم را داشتند، به اين ترتيب بود که قوّة مجريّه و کنگرة آمريکا وارد عمل شدند و پيامد آن، وضع قوانيني بود که محدوديّتهاي تازهاي را بر مردم آمريکا تحميل کرد که تا قبل از آن، هرگز در تاريخ کشورمان شاهد نبوديم. اين محدوديّتها را در «قانون پاتريوت» و متمّمهايي که بر «قانون FISA» (قانون نظارت بر اطّلاعات خارجي) سال 1978 م. زده شد، ميتوان مشاهده کرد.
تصويب قانون پاتريوت علاوه بر آنکه تخلّفي آشکار از قانون اساسي است، دههها تلاش براي تثبيت حمايتهاي لازم در برابر دستدرازيهاي دولت در حقوق شهروندان آمريکايي را خدشهدار ميکند و به بسط اختيارات سازمانهاي مجري قانون براي شنود تلفنها و کنترل ايميلها و سوابق پزشکي و مالي و ديگر سوابق شخصي افراد منجر ميشود.
بندهاي قانون پاتريوت و قانون FISA در مجموع، تخلّفي آشکار از متمّم چهارم قانون اساسي آمريکا است که اشاره ميکند: حقوق مردم در امور شخصي، خانهها و مدارک آنها در برابر تجسّس و ضبط غير قانوني تضمين ميشود، جز به حکم قانون.
قانون FISA، رويّههايي را براي نظارت فيزيکي و الکترونيکي و گردآوري «اطّلاعات خارجي» بين «قدرتهاي خارجي» و«عوامل قدرتهاي خارجي» (که ميتواند شامل شهروندان آمريکايي و افراد مقيم دائمي که مظنون به دست داشتن در جاسوسي و تخلّف از قوانين ايالات متّحده در قلمروهاي تحت کنترل آمريکا هستند، نيز شود) تجويز ميکند. اين قانون در جولاي سال 2008م. به اجرا گذاشته شد و اجراي آن نيز به سازمان امنيّت ملّي واگذار شد که اختيارات لازم را براي جاسوسي بر تماسهاي تلفني بينالمللي و ايميلهاي شهروندان آمريکايي بدون اخطار و فقط با نظارت محدود قضايي ميدهد.
زماني که آمريکا به نقطهاي برسد که قوانين کشور به سازمانهاي دولتي اجازه بدهند، مکالمات تلفني را استراق سمع کنند، ايميلها و پيامهاي کوتاه و مطالب فيس بوک يا هر شکل ديگر ارتباطات شهروندان را کنترل کنند، در اين صورت ما وارد دوران «برادر بزرگه» شدهايم. بنابراين ما به زودي به شاهدي زنده از انديشههاي پيشگويانة اورول تبديل خواهيم شد. عبارت «برادر بزرگه داره تماشا ميکنه» هميشه به عنوان يک شوخي مطرح ميشد، امّا بايد گفت که ديگر شوخي نيست، اين امر در آمريکا در حال تبديل شدن به يک واقعيّت است. بنابراين زماني که داريد نقطه نظراتتان را در ايميلها، مکالمات تلفني يا فيس بوک مطرح ميکنيد، مراقب باشيد که چه ميگوييد، چون کسي در جايي دارد به حرفهايتان گوش ميکند و از روي آنها يادداشت برميدارد.
-------------
* مايکل پين(1) - ماهنامه موعود، شماره 116
-------------
پينوشت:
1. Michael Payne، مايکل پين در نوشتههايش عمدة تلاش خود را بر روي مسائل اجتماعي و سياست داخلي، سياستهاي خارجي آمريکا و تغييرات آب و هوايي متمرکز کرده است. مقالات او در« آنلاين جورنال»، «اينفورميشن کليرينگهاوس»، «پيک اويل»، «گوگل نيوز» و سايتهاي ديگر منتشر ميشود.
در رمان کلاسيک اورول، «1984» ميتوان شباهتهاي خيرهکنندهاي را بين کشور خيالي «اقيانوسيه» و آمريکاي امروزي مشاهده کرد.